معبری به آسمان

معبری به آسمان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ماه سرور آمده ..

13 دی 1392 توسط طلبۀ کوچک

من با لباس مشکی تان خــو گرفته ام

از طینت پلید خودم رو گرفته ام


با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام

بر ساحل عزای تو پهلو گرفته ام


بهر غبار روبی فرش عزایتان

در این دو ماه از مژه جارو گرفته ام


از صحن روضه های پر از عطر سیب تان

شکر خدا حسین کمی بو گرفته ام


هر سال مزد نوکریم آخر صفر

از دست سبز ضامن آهو گرفته ام

 


رسم ما ايرانيها اينه كه وقتي مي خواهيم كسي را ازعزا درآوريم، براي اولباس مي بريم . .

آه ه ه

پروردگارا !

بعداز ٢ماه عزا ، برقامت امام عصرمان لباس فـــرج

و

بر ما لباس تقــوا بپوشان

 

 1 نظر

یلدا به خودش نگاه می کند و می بیند فقط یک «اسم زمان» است و دیگر هیچ

30 آذر 1392 توسط طلبۀ کوچک

من ایرانی ام
و مسلمان
آن هم شیعه . .


همچو سلمان ، دینم را بر ملیتم برتری می دهم


+ مراسم یلدا با طعم روضه و غم آل الله را دل برگذار خواهم کرد . .


مضاف :
یلدا به خودش نگاه می کند و می بیند فقط یک «اسم زمان» است و دیگر هیچ
اما یلدا به عاشورا و حسین(ع) که نگاه می کند کم می آورد؛ شرم و حیا و فهم و شعورش به او می گوید که یک شب عادی باید خاکسار روز و شب عاشورا باشد.
قلب و عقلِ یلدا به او می گوید که با پوشیدن جامه عزا برای حسین(ع)، اعتبار و مقام بگیرد.



یک لحظه ی دیر آمدنِ صبحِ زمستان

باعث شده یلدا همه بیدار بمانیم

ده قرن نیامد پسرِ فاطمه اما

شد ثانیه ای تشنه ی دیدار بمانیم؟!!

 


 1 نظر

خاطره ای از حجت الاسلام پناهیان

28 آذر 1392 توسط طلبۀ کوچک


اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت: حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتنی ام!


گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم میمیرم
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.


گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟


گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم .
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن.
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم؟
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم.
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت.
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد.
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن.
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه. سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم.
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم.
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم.
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم.
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم.
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم.
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟


گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه.
آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!


یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم.

با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!!
هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار می‌شدم

گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه! گفتم: خارج چی؟
و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟


باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد…!


 1 نظر

شیخ عباش قمی ره : من چه كرده ام كه بايد توفيق نماز شب خواندن از من سلب شود ؟ !

28 آذر 1392 توسط طلبۀ کوچک

 

حجت الاسلام على محدّث زاده درباره پدرش مرحوم حاج شيخ عبّاس ‍ قمى (ره ) مى گويد:


يك روز صبح پدرم برخاست و شروع به گريه كردن نمود، از او پرسيدم : چرا اشك مى ريزيد؟
فرمود: براى اين كه ديشب نماز شب نخواندم !
گفتم : پدر جان ! نماز شب كه مستحب است و واجب نيست ، شما كه ترك واجب نكرده ايد و حرامى به جا نياورده ايد، چرا اين طور نگرانيد؟
فرمود: فرزندم ! نگرانى من از اين است كه من چه كرده ام كه بايد توفيق نماز شب خواندن از من سلب شود؟


 نظر دهید »

در محضر جمال العارفین آیة الله میرزا جوادآقا ملکی تبریزی

17 آذر 1392 توسط طلبۀ کوچک

تا فرصت داری توشــه ای بردار

[اى سالك طريق عبوديت‏ ]تا مهلت دارى در مصيبت خويش تفكر نما

و تا تو را فرصت از دست نرفته، براى روز حسرت و پشيمانى و طول اقامت در روز قيامت و وحشت‏هاى روز رستاخيز، خود را آماده و بسيج كن

و بر نفس خويش كه در اين دنيا آن را به ناز و نعمت و خوشى و راحت عادت داده‏اى و از عذاب و نقمت و سختى روز قيامت غافلش ساخته‏ اى، گريان شو

و بگو :
اى معبود من! و آقاى من! و مولاى من! به كدام يك از كارها به نزدت شكايت آوردم؟!

براى كدام يك از آن‏ها ناله كنم و گريان شوم؟!!

آيا به درد و شكنجه و سختى آن بگريم؟!

يا براى درازى و طول مدت بلاء بنالم؟! و يا از بيم مار و عقرب ضجه كنم؟!

يا از زحمت زنجير و پتك‏هاى آهنين فرياد آورم؟!

شايد از اين انديشه كم، به هوش آيى و پندگيرى و به وسيله بازگشت و توبه راست و درست، براى سفرى كه در پيش دارى، توشه‏ اى برگيرى و خود را آماده و مهيا سازى و با كار نيك، كار زشت را نابود نمايى؛ همانا پروردگار، آمرزنده و دوستدار بنده خويش است و پادشاه مهربان و خوش پذيراى رعيت خود مى‏ باشد.

از بندگانش توبه را مى‏ پذيرد و نيكى اندك را به ثواب بسيار، جزا مى‏ بخشد، گناهان را مى‏ زدايد و كردارهاى زشت را به چندين برابر از كارهاى نيك تبديل مى‏ فرمايد.

به نقل از کتاب باده گلگون


 1 نظر

امشب دختری در آغوش پدر ، آرام می گیرد . .

16 آذر 1392 توسط طلبۀ کوچک

امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی..

آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند..

امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد.

گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است

و عشق از غم این هجران،

و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است..

سرانجام آن لحظه فرا رسید

و

رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید..


 1 نظر

پای درس علامه { آینه باش }

14 آذر 1392 توسط طلبۀ کوچک

 نظر دهید »

دل تنگی

08 آبان 1392 توسط طلبۀ کوچک

چہ زود …

جــارو میکنـد

رفـتـگـر ِ شهــر

پـــائـیــز هــاے بے مــ هــر ِ عـمـرمان را

.

.

بـیـــــآ و دستے بر سر ِ این روزهــامــان بـکـش …

.
.
.

غیـبـتــــ کبری ِ تــو زمــانے

تمـــامــ ..

میشود کہ

غـفـلتـــــ کبری ِ مـــا

تمـــامــ ..

شود !!

 1 نظر

تفاوت فلسفه و عرفان در کلام علامه

07 آبان 1392 توسط طلبۀ کوچک

 

 

“فلسفه” حرف می آورد و “عرفان” سکوت

آن عقل را بال و پر می دهد و این عقل را بال و پر می کـــَنـَد

آن نور است و این نار

آن درسی بود و این در سینه

از آن دلشاد شوی و از این دلدار

از آن خدا جو شوی و از این خدا خو

آن به خدا کشاند و این به خدا رساند

آن راه است و این مقصد

آن شجر است و این ثمر

آن فخر است و این فقر

آن کجا و این کجا !


” علامه حسن زاده آملی “

 نظر دهید »

پای درس رهبر [ ارتباط با قرآن ]

06 آبان 1392 توسط طلبۀ کوچک

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11

معبری به آسمان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • پایِ منبرِ عمار ولایت ؛ آقای پناهیان
  • دلنوشته
  • دلنوشته
  • درس اخلاق
  • طلبگی
  • حجاب
  • اخبار حوزه
    • اخبار پژوهشی
  • توصیه های مقام معظم رهبری
  • مناسبتی
  • مقالات علمی
  • منتظران ظهور
  • خانه

آرشیوها

  • مهر 1395 (2)
  • شهریور 1395 (4)
  • مرداد 1394 (6)
  • مرداد 1393 (1)
  • تیر 1393 (3)
  • خرداد 1393 (2)
  • بهمن 1392 (1)
  • دی 1392 (2)
  • آذر 1392 (6)
  • آبان 1392 (3)
  • مهر 1392 (5)
  • شهریور 1392 (2)
  • بیشتر...

آمار

  • امروز: 31
  • دیروز: 4
  • 7 روز قبل: 8
  • 1 ماه قبل: 279
  • کل بازدیدها: 119901

اوقات شرعی

آیه قرآن
حدیث موضوعی

کد برای وبلاگ، کد آهنگ وبلاگ، کد قالب وبلاگ بلاگفاکد مداحی برای وبلاگ، کد نوحه برای وبلاگ، کد مولودی برای وبلاگحب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

کد ذکر ایام هفته
  • کد نمایش افراد آنلاین
  • معبری به آسمان

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس