توصیه ها و دستورالعملهای اخلاقی آیت الله حق شناس " ره " از زبان حجة الاسلام جاودان
بسم الله الرحمن الرحیم
بیانات اخلاقى آیت الله حق شناس در جان آدمى اثر فراوانى مى گذاشت و شنونده را در مسیر اخلاق و معنویات حرکت مى داد. مطالب ایشان مبتنى بر آیات و روایات و به مناسبت از اشعار و حکایات استفاده مى کرد. مهم ترین مطالبى که ایشان بارها توصیه مى کرد، چنین است:
1 ـ خواندن نماز شب:
«اوّل سفر الى الله سحرخیزى است و آب حیات در درون تاریکى شب به دست مى آید. شیطان سعى فراوانى دارد که ما را از سحرخیزى باز دارد.»
2 ـ حضور در درس اخلاق:
حضور در درس اخلاق را نیاز همگان مى دانست. خواندن کتاب «جامع السعادات» را بسیار توصیه مى کرد و درس مى داد. جوانان را به حضور در جلسه موعظه و اخلاق توصیه مى نمود و مى فرمود:
«در جلسات موعظه ملائکه حضور دارند و بدها را به میمنت حضور خوبها مى بخشند. خودبینى و بزرگ بینى و تکبّر را از ما مى گیرند و عزّت و سربلندى به ما عطا مى کنند.»
علاوه بر استاد اخلاق، داشتن یک رفیق خوب و هشیار را شرط راه مى دانست. خودش نیز در دوران طلبگى دوستان مناسبى را برمى گزید که از آنها مى توان به آیت الله حاج شیخ على مشکینى اشاره کرد.
3 ـ ترک غیبت:
ایشان بارها به ترک غیبت توصیه مى کرد و آن را گناه اوّل عالم به حساب مى آورد. تمام رفقاى طلبه، بازارى و… مسائل فرعى غیبت را هم مى دانستند و رعایت مى کردند. ایشان نکات دقیق مسئله غیبت را به مردم یاد مى داد و آنان را از انجام آن برحذر مى داد. اصولاً بر حفظ زبان تأکید فراوانى داشت. به جوانان مى فرمود: مواظب زبانتان باشید، خدا حاجتتان را برآورده مى کند.
4 ـ نماز اوّل وقت:
اوّلین توصیه ایشان به کسى که خدمت ایشان مى رسید، توجه به نماز اوّل وقت بود. به دانش آموز مى فرمود: اگر نمازت را اوّل وقت بخوانى قبولى تو را در امتحانات تضمین مى کنم. در این رابطه حجة الاسلام محمد على جاودان مى گوید:
«یک روز با یکى از دوستان محضر ایشان رفته بودیم، آن وقت منزل ایشان نزدیک مسجد امین الدوله بود. مجلس هم مجلس خاصى بود. ایشان دفعتاً شروع به صحبت کردند و فرمودند: به آقا حجة بن الحسن عرضه داشتم من یتیم هستم و پدر ندارم. فرمود: من پدر شما هستم. حضرت سپس به من امر کردند: نماز جماعت، نماز شب، توجه به درس و مطالعه. آقاى حق شناس این سه مطلب را در زندگى به جا مى آورد و هر سه وصیت حضرت را به دقت انجام مى داد. گاهى مى دیدم بى وقفه سه ساعت مطالعه مى کند و سعى مى کند حتّى یک نمازش را هم فرادى نخواند. نماز شب را هم ترک نمى کرد و اساساً رفقاى خود را افرادى مى دانست که در نماز جماعت حاضر مى شوند.
5 ـ اهتمام به زیارت عاشورا:
براى برآورده شدن خواسته ها، خواندن زیارت عاشورا را ـ با دستور خاصى ـ توصیه مى کرد و آن را بسیار مجرّب مى دانست. دستور چگونگى زیارت عاشوراى ایشان از حضرت آیت الله العظمى بروجردى بود. در این شیوه ابتدا یکصد مرتبه تکبیر و سپس یک بار سلام و لعن زیارت خوانده شود، سپس زیارت عاشورا را آغاز و تا اوّل لعن، قرائت کند. در اینجا برخیزد، دو رکعت نماز به حضرت ابا عبدالله هدیه کند و پس از نماز صد مرتبه تکبیر بگوید و دوباره متن زیارت عاشورا را بخواند. آنگاه لعن و سلام را صد مرتبه تکرار و زیارت را تمام کند و بعد دو رکعت نماز زیارت بخواند. این عمل را باید چهل روز به طور مستمر به جا آورد. ایشان مسائل بسیار مهمّ را با این شیوه حل مى فرمود.
حضرت حجة الاسلام جاودان در این رابطه مى فرماید:
«من نمى دانم ریشه این توجه فراوان از کجاست، اما خودشان از همان دوره تحصیل نزد آقاى بروجردى نقل مى کرد که مدتى زیارت عاشورا را خواندم هنوز به روز چهلم نرسیده بودم که شک کردم که آیا این خواندن تأثیرى دارد یا خیر؟ همان شک مرا از عمل بازداشت، زیرا عمل با شک اثر گذار نیست. فردا هنگامى که در مدرسه فیضیه مباحثه مى کردم، شخصى پشت درب آمد و گفت: فلانى را صدا کنید. من گفتم ایشان داخل شود. گفتند: داخل نمى آید. رفتم جلوى درب آن شخص به من گفت: دیشب ولىّ عصر را در خواب دیدم، فرمود به فلان حجره برو و به فلانى بگو در عمل زیارت عاشوراى خود شک نکند و این عمل را ادامه دهد. ایشان تمام حوائج خود را به این شکل برآورده مى کرد و به دیگران هم همین را توصیه مى کرد. یکبار فرمود:
من براى خرید خانه پول کم داشتم و به کسى هم نمى گفتم. شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم. وسط زیارت کسى درب خانه را زد. درب را باز کردم. آن شخص مبلغ را داد و رفت و کمبود مبلغ خانه به آن حل شد.
بار دیگر نقل مى کرد:
یک آقایى در زمان شاه دختر دانشگاهى داشت که در جریان سیاسى او را گرفته بودند و آزادى او بسیار مشکل بود. پدر وى که تاجر طراز اوّل بازار بود حاضر شده بود مبلغ سه میلیون تومان بدهد تا او را آزاد کنند، اما نتوانست! من به وى گفتم: من دخترت را تا چهل روز آزاد مى کنم شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم. روز چهلم دختر وى آزاد شد. براى تشکر از من، مقدارى ماست آورد.»
6 ـ برپایى روضه:
یکى دیگر از توصیه هاى ایشان برپایى روضه به ویژه روزه حضرت على اصغر(علیه السلام) بود و این کار را داراى برکات فراوانى مى دانست.
حجة الاسلام جاودان در این زمینه مى گوید:
«هر وقتى یکى از دوستان ایشان به حج مشرف مى شد، ایشان براى ملاقات مى آمد و مى فرمود: دعاى شما که از حج آمده اید، مستجاب است سپس دعا کرده و روضه حضرت على اصغر(علیه السلام)مى خواند و توسل مختصرى برپا مى شد. یک وقت مى فرمود: من متوسل به حضرت اباعبدالله(علیه السلام)بودم، حضرت را دیدم که قنداقه کوچکى بر دست داشتند و حاجتم برآورده شد.»
7. تدبر در قرآن
ایشان توصیه فراوانى به تدبر در قرآن مى کرد و فرمایش پیامبر را که مى فرمایند: «افضل اعمال امتى قراءة القرآن مع التدبر» گوشزد مى کرد. از منظر ایشان مطالعه تفسیر یکى از مصادیق تدبّر است.
حجة الاسلام جاودان در این زمینه مى گوید: من خود دیده بودم که ایشان سحرها پس از اتمام اعمال عبادى، شروع به خواندن دعاى سحر مى کرد و به تدبّر در قرآن مى پرداخت و در بعضى اوقات تفسیر «مقتینات الدرر» را مى خواند. دوستان مى گفتند: ایشان سالهاى اول انقلاب ظهرهاى یکشنبه با سرعت خود را به خانه مى رساند تا تفسیر آقاى جوادى آملى را گوش کند.
سالهاى اولى که خدمت ایشان رسیدیم سه تا بحث عمومى براى مردم مى کردند. در یک درس مسئله مى گفتندآنهم بسیار دقیق شاگردان هم اگرچه بازارى بودند، اما پاى منبر بزرگ شده بودند. آنها بازارى بودند اما ادبیات عرب را نزد مرحوم شیخ محمد حسین زاهد خوانده بودند. درس عمومى دیگر تفسیر و سومى درس اخلاق بود.
8.توجه به هدایت
یکى از توجهات فراوان ایشان مسئله هدایت بود. تمام همّت خویش را در مسیر هدایت گمراهان به صراط مستقیم قرار داده بود.
حجة الاسلام جاودان مى گوید: شاید هزار بار آیه (ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم) را از ایشان شنیدم و در جانم قرار گرفت. مى فرمود: شما کار بکنید، خداوند کمکتان مى کند. خودتان هم پایدار مى شوید. ایشان مى گفت: اگر روزى بیاید که درب این مسجد را ببندند و نگذارند صحبت کنم، به مسجد جمعه تهران مى روم و روى پلکان مسجد مى نشینم و براى مردم حدیث و آیه مى خوانم. خود ایشان از مرحوم شاه آبادى نقل مى کرد که دستگاه دولتى به آقاى شاه آبادى گفته بود منبر رفتن براى شما ممنوع است! ایشان در جواب گفته بود: منبر نمى روم، ایستاده حرف مى زنم، نشسته حرف مى زنم، من باید حرف بزنم! آقاى حق شناس بارها مى فرمود:
«مأموران رضا شاه به مسجد جامع آمدند و به آقاى شاه آبادى گفتند: رئیس شهربانى شما را خواسته است. ایشان توجه نکرد و به حقارت عرضه داشت: رئیس شهربانى چه کسى است؟ راه خودشان را رفتند. مأمورین هم دنبال ایشان آمدند تا به کوچه سرپولک در خیابان سیروس رسیدند. دوباره مأموران آمدند و با ایشان شروع به صحبت کردند باز ایشان توجه نکرد ماشین را آورده بودند به جایى که ایشان را سوار کنند. مأموران به ایشان گفتند: رئیس شهربانى این مرد است. ایشان به رئیس شهربانى اشاره کرد که بیا دست مرا بگیر رئیس شهربانى جرأت نمى کرد. ایشان هم راه خود را ادامه داد و به منزل رفت صبح زود مثل هر روز اوّل وقت نماز صبح آمد و نماز را برپا کرد. هیچ هراسى از کسى نداشت.»
دلسوزى ایشان براى هدایت خلق محسوس بود و غیرت فراوان براى هدایت مردم داشت. یکى از دوستان مى گوید:
«در دوره اى از زمان طاغوت رفتن به سوى کربلا مشکل شده بود. ایشان قصد زیارت کربلا کرد. دوستان مشایعت کرده و ایشان به زیارت رفت، اما زود از زیارت برگشت. پرسیدیم: چرا به این زودى برگشتى! گفت: حضرت امام حسین(علیه السلام) را دیدم که اظهار داشت ما بیشتردوست داریم شما در شهر خود مردم را هدایت کنید، لذا پس از انجام زیارت سریع برگشتم.»
مى گفت: در خواب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را دیدم. حضرت فرمود: تا مردم را هدایت مى کنى، به تو عمر مى دهیم.»