جام جهان در دست کیست ؟ (جام جهانی و انتظار)
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْــرٌ لَّكُمْ
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْــرٌ لَّكُمْ
بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْــرٌ لَّكُمْ
صفحه ی جامعه مجازی ام را رفرش مجدد می زنم. به ناگاه مطالبِ دوستان همه رنگ و بوی فوتبالی میگیرد!! یکی داور را به طوفان ناسزا سپرده و دیگری از غیرت ایرانی میگوید و به آن می نازد، و آن دیگری غرقِ تحلیلِ شوقِ مسی بعد از گلِ دقیقه ی 90 و . .
مطالبِ فوتبالی به سرعت برق و باد بیشتر و متنوع تر می شوند و من تازه فهمیده ام امشب ایران با آرژانتین بازی داشته!!!
برایم چندان حزن آور نبود این شکست و این میدان ، البته بردشان برایم سرور آفرین می بود اما چه فرقی می کند برد یا باخت!! شاید کسانی بر من خرده گیرند که : “ای بابا مگه تو عـِـرقِ ملی نداری آخه ؟” . و من باز هم در هجوم امّا ها و اگر های ذهنم ، حلاجی میکنم که چگونه پاسخش گویم تا از سطحِ کلامم به عمقش رسد!!
اما از این هیاهوی ذهنی ام می گذرم و شرح را ناتمام باقی میگذارم، او را می سپارم به برداشت های ِصحیح یا غلطش! همه چیز را که نمیشود مو به مو شرح داد و گفت منظورم آن است و این نیست و یا این است و آن نیست!!
بلی داشتم میگفتم چه تفاوتی دارد برد یا باخت در میدانِ بازی ، آنهم در دنیایی که با بازی سرگرمت می کنند تا مقصد فراموشت شود. بُرد کجا مهم است و باخت کجا ؟ غیرت در کجاست که معنای حقیقی اش را نمایان می سازد ؟!
روزها بود که میخواستم حزنم را در این خانه با دیگرانِ هم دردم تقسیم کنم، دردی که هر آن مرا نیشتر می زند که ایرانی قبل از بُرد ورزش و بازی اش باید در میدان غیرت و فرهنگ و دینداری بُرده باشد ، وگرنه همان به بازی را نیز ببازیم !
امروز که جوابیۀ مستر “جیزالدوله” - طنزپرداز معروف - را که در اعتراض مردم به نوع پوشش دار و دستۀ بی هنرانِ ایرانی می خواندم ، حزنی بی بدیل جانم را به باد کتک گرفت و روجم زار زار گریست برای ادبِ این مبادیِ آدابِ طنز. البته شاید به خیال خود خواسته بذله گویی کند تا دلِ ما جماعت برزیل نرفته را اندکی شاد سازد، اما گمان نمیکنم اینگونه باشد چرا که بسیار مصرانه و جدی مرقوم فرموده بودند:
اصلا به کسی چه من چه می پوشم و اعلام میکنم نمایندۀ هیچ کسی در برزیل نیستم و صرفا به عشقفوتبال رفته ام.. .. و شلوارک میپوشم تا شورت پوشان را تشویق کنم . میپوشم تا پاره ای از اعضای بدنِ شماها که چشمِ دیدنِ تفریحِ ما را ندارد—– جیـــــــــززز (ببخشید ناچار به سانسور هستم)
بلی اینگونه است که نمیدانم این عرقِ ملی را کجایِ دلم جای دهم وقتی می بینم قسمتِ اصلیِ بدنۀ وطنم که ایمان و شریعتمداری است را کنده اند و در زباله دانِ فرودگاه طهران شوتش کرده اند!
حالا این جایِ داستان را داشته باشید :
تعدادی از اعضایِ تیم بوسنی در نمازِ جمعۀ شهرِ محل اقامتِ کنونیِ شان در برزیل که کوبابا نام دارد ، شرکت کرده اند!! دست از بندگیِ معبودشان نکشیده اند و بازی را خیلی جدی نگرفته اند. بازی هر چه باشد بازیست.
نمی دانم شاید یوم الحسرة روزی ست که باید حسرتِ بازی های باختۀ دنیا را خورد . . کسی چه می داند!!
هر روز اخبار تازه تری از برزیل می رسد و گوش جهانیان را به قدری پر کرده که دیگر اخبار داعشان و بحرین و سوریه و میانمار و پاراچنار و مصر و .. شنیده نمی شود!
90 دقیقه از مقابل جعبۀ جادو جم نمیخوریم و همه چیز عالیست، بساط ها پهن و دلها همه مشغولِ یادِ معبود . مغروقِ و مبهوتِ بندگی کردن برای او ( البته این سوی قضیه را هم انکار نمیکنم که ورزش خوب است و جوانها را
از اعتیاد ( :D ) و غیره و ذلک دور می سازد و هم چنین انکار نمیکنم ک این بهانه ها لازم است برای دورِ هم نشینیِ خانواده ، آنهم در عصری که به ندرت می توان خانواده را یکجا و در کنارِ هم دید)
آری میگفتم منِ ایرانی در انتظارِ یک گل یا پاسِ زیبا و دریبل های به موقع می نشینم و کِیفم را مدام کوک میکنم گاه از گل نشدن و یا پاسی اشتباه و یا آفسایدی حساس ، آه می کشم و غم خانۀ دلم را مشغول می دارد، آنچنان غمی که گویا عذابی خوفناک نازل شده.. توپ که به سمتِ میدانِ حریف همچو بَبر میغرد تا دروازۀ حریف را بدرد ، آنچنان مسرورم که گویا خداوند هبه ای از بهشت نازل کرده. و اما یادمان رفته زمین ، زمینِ بازی است و بازی برد و باختی دارد نه چندان اخروی..
و اما می خواستم بدین جا رسم تا بگویم انتظارها، طپش های قلبمان، حزن و سرورمان را خوب در بازی ها زیر ذره بین ببریم و میزانش را جایی ثبت کنیم؛ حزن و ضربانهای قلبمان در بازی را ثبت کنیم تا مقایسه اش کنیم با حزنی که فراقِ بقیه الله برایمان دارد ، با طپش های قلبمان و میزانِ منتظر بودنمان برای ظهورِ گلِ وجودش!
آن روز مباد که آه حسرت سر دهیم و گوش افلاکیان را ناخرسند سازیم، چه رسد به اویِ اصلی . .
سخنی باقی نیست جز اینکه “بقیه الله خیر لکم”
سرتان بی درد و دلتان با درد باد ان شاء الله
آهای دنیا! *
دیر یا زود جام جهانی تمام می شود،
اما آنچه باقی می ماند، فریاد توست در جست و جوی عدل و داد.
قهرمان واقعی را بچسب! مردی از تمام ملت ها! مردی برای همه!
خدایا! چیزی خیلی زیاد از ارزش های آدمیزاد کم کرده است؛
نیامدن بقیه الله را می گویم! غیبت را! تروریست ها، الباقی شیطان بزرگ اند،
اما تو هنوز مابقی خودت را به ما بدهکاری… بقیه الله را… بفرست او را…
خدایا! این جام ها، و هزاران از این جام ها، با این همه ناداوری ها، کام بشریت را سیراب نمی کند.
خدایا! گذشت دوره ای که توپ گرد، سرگرم مان کند.
می بینی! ما حتی از زمین فوتبال هم دنبال آن زمینی می گردیم که تو وعده اش را به عدل و داد داده ای…
و آن روز بیشتر می چسبد خواندن این سرود؛ «سر زد از افق، مهر خاوران…».
____________________________________
* قدیانی در فارس نوشته بود
شاهدِ دردِ ایرانی و غیرت اسلامی :